جدول جو
جدول جو

معنی رم بکشیین - جستجوی لغت در جدول جو

رم بکشیین
به کار گرفتن بی قاعده ی افراد یا وسایل، کار کشیدن بیش از
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

لره بکشیین
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکت کردن، همانند حرکت خزندگان خزیدن آهسته
فرهنگ گویش مازندرانی
به ثمر رسیدن، متر کردن، جلوگیری از ارتکاب عمل خلاف
فرهنگ گویش مازندرانی
تیز کردن کارد و دیگر ادوات، تابیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
زخمی که در اثر عفونت سیاه شود، چرکی شدن زخم در اثر نفوذ
فرهنگ گویش مازندرانی
صدایی که هنگام گلودرد ادا شود
فرهنگ گویش مازندرانی
فریاد زدن جیغ کشیدن، زوزه ی گرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
چیزی را روی زمین کشاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
دنبال هم قرار داشتن، پشت سرهم قرار گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
لیسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
برداشتن مقداری از چیزی، دلخور بودن، به طرف خود کشاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
آه سرد کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: رگبار شدید و باران بی وقفه که به ساقه ی درخت انگور
فرهنگ گویش مازندرانی
نفوذ رطوبت به جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
بلعیدن، روی هم آمدن پوسته ی زخم
فرهنگ گویش مازندرانی
به نخ کشیدن ماهی و یا برخی اقلام نباتی و غذایی، ردیف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
غذا خوردن با عجله و ولع
فرهنگ گویش مازندرانی
دم کشیدن، پخت کامل پلو
فرهنگ گویش مازندرانی
قطع ارتباط کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن و پراکنده کردن بار به هنگام حمل در اثر بی احتیاطی
فرهنگ گویش مازندرانی
بر زمین کشیدن اجسام و یا اشیا
فرهنگ گویش مازندرانی
روان شدن، جاری بودن، به حرکت درآمدن حشرات و خزندگان
فرهنگ گویش مازندرانی
رشد بی رویه ی ساقه های سبزیجات
فرهنگ گویش مازندرانی
حمام کردن، کنایه از عسل کردن، آب کشیدن پارچه و پوشاک
فرهنگ گویش مازندرانی
با سرعت غذا را بلعیدن، غذا خوردن با تعجیل
فرهنگ گویش مازندرانی
جلو کشیدن، کسی را جهت پرسش درباره ی موضوعی خاص نزد خود فرا
فرهنگ گویش مازندرانی
بیرون آوردن چیزی از جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
دراز کشیدن، تیغ کشیدن روی پوست بدن جهت حجامت یا هر قصد دیگر.، رشد کردن، رشد گیاهانی که بوته ی رونده دارند
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره، لاشه، صوتی در بیان خوشحالی، وصله کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
انکار کردن، منکر شدن به صورت تعمدی، جر و بحث کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرناس کشیدن در خواب، خرخر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
درد پیش از زایمان، درد کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دست کشیدن از کاری، مالیدن، ماساژ دادن، نوازش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تلاش بی حد به خرج دادن، نهایت کوشش را مبذول داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی